|
زنان سرپرست خانوار و بحران اقتصادیپگاه حمزهئی شنبه5 مرداد 1392 رئیس مرکز امور زنان و خانواده اعلام کرده است که لایحه تقلیل ساعات کار زنان سرپرست خانوار، از ۴۴ ساعت به ۳۶ ساعت، به مجلس شورای اسلامی ارسال شده است تا در فراکسیون زنان مورد پیگیری قرار بگیرد و تصویب شود. مریم مجتهدزاده دلیل تدوین این لایحه را چنین بیان کرده است: «در بیشتر استانها زنان پنجشنبهها تعطیل نیستند این در حالی است که فرزندان دبستانی آنها در این روز در تعطیلات به سر میبرند، بنابراین در دولت مطرح شد که زنانی که فرزندانشان درسنین دبستان قرار دارند پنجشنبهها تعطیل شوند و کسری ساعت کاری خود را طی هفته جبران کنند.» در شرایطی که بزرگترین مشکل زنان سرپرست خانوار، بحران اقتصادی است، دولت با اولویت دادن به نقش مادری زنان، به طور غیر مستقیم، بر بحران اقتصادی زنان سرپرست خانوار میافزاید. پیشنهاد تقلیل ساعت کاری زنان سرپرست خانوار از ۴۴ ساعت به ۳۶ ساعت هم یکی از این راههاست که کمتر کارفرمایی را به استخدام زنان سرپرست خانوار راغب میکند. زنان سرپرست خانوار در ایران شامل زنان مطلقه، بیوه، دارای شوهر معتاد، همسران شهدای جنگ، زنان مهاجر بیسرپرست، زنان دارای شوهران زندانی، زنان دارای شوهران بیکار، زنان دارای شوهران مریض، زنان مجرد، زنان خودسرپرست (زنان سالمند تنها)، همسران مردان از کارافتاده و زنان دارای شوهرانی مجهولالمکان هستند. به اینها لازم است بیافزاییم زنانی را که از ازدواج موقت یا متعه، صاحب فرزند شدهاند و هم زنان همجنسگرایی را که می توانند از زنان سرپرست خانوار باشند. این زنان به دو دسته «زنان بیسرپرست» و «زنان بدسرپرست» تقسیم میشوند. این تقسیمبندی باعث شده است که آمار دقیق و جامعی در مورد زنان سرپرست خانوار وجود نداشته باشد. از سوئی دیگر، اگرچه شرایط سخت زندگی برای زنان بدسرپرست مضاعف است، آنها از کمکهای کمتری نسبت به زنان بیسرپرست برخوردار هستند. یک جامعهشناس که در ایران فعالیت میکند و مایل به ذکر نامش نیست درباره تقسیم بندی زنان سرپرست خانوار تحت عناوینی چون زنان بدسرپرست میگوید: «توجه به این نکته لازم است که تقسیم بندیهای “زنان بیسرپرست” و “زنان بد سرپست”، اصطلاحاتی ساخته و پرداخته نگاهی مردسالار به مسئله سرپرستی خانواده توسط زنان است. بین اینکه زنی بیسرپرست باشد با اینکه آن زن سرپرست خانواده باشد خیلی فرق دارد. اینکه زنی بدسرپرست باشد هم با اینکه زنی سرپرست خانواده باشد فرق دارد. اینکه اگر زنی “مردی بالای سر خود ندارد” شامل این دستهبندی دولتی شود، خود به تنهایی مشکل زاست. یعنی شاخص آماری حکومت اسلامی میگوید درست این است که زن و خانواده، سرپرست مرد داشته باشند، حالا که ندارند مشکلاتی وجود دارد (که حتما وجود دارد). این مشکلات هم برای این است که زنان بیسرپرست هستند یا بدسرپرست. این در حالی است که شاخص آماری، میتواند اقتصاد خانوادههایی باشد که در آنها یک زن به عنوان سرپرست حضور دارد. لزومی ندارد عدم وجود مرد یا “بد” بودن حضور مرد سرپرست، معیار آمارگیری باشد.» این جامعهشناس تاکید میکند: “فراموش نکنیم این آمارهای رسمی در یکی از مردسالارترین ساختارهای فرهنگی و ضد زنترین ساختارهای سیاسی گرفته شده است. خود آمارها را میشود استفاده کرد، اما باید نحوه به دست آمدن آنها یا فلسفه پشت آنها را نقد کرد.» تعریف زنان سرپرست خانوار زنان سرپرست خانوار زنانی هستند که بدون حضور منظم یا حمایت یک مرد بزرگسال، سرپرستی یک یا چند خانواده را برعهده دارند. سرپرست خانواده به کسی اطلاق میشود که مسئولیت اداره اقتصادی خانواده را بر دوش دارد و تصمیمگیریهای عمده و حیاتی بر عهده اوست. زنان مطلقه، زنان بیوه، زنانی که همسران آنها از کارافتاده یا بیکار هستند، زنانی که همسران معتاد دارند و هزینه زندگی برعهده خودشان است و در نهایت، زنانی که همسران آنها مهاجرت کردهاند و زن مسئول هزینه زندگی است در این دسته قرار میگیرند. مشکلات این زنان به سه بعد اصلی تقسیم میشود: «مشکلات اقتصادی و تامین هزینههای زندگی خود و فرزندانشان». آنها در تامین نیازهای اولیه زندگی دچار مشکلات اساسی هستند. «مشکلات اجتماعی». به دلیل سلطه فرهنگ سنتی بر جامعه ایران، اکثر آنها از طرف خانواده شوهر و حتی، از سوی خانواده خودشان طرد میشوند. همچنین آنها از بعضی جمعهای دوستانه هم به دلیل اینکه افراد آنها را تهدیدی برای زندگی زناشویی خود به شمار میآورند، رانده میشوند. «مشکلات روانشناختی»؛ این زنان احساس شکست، تنهایی و طردشدگی را تجربه میکنند. از سویی دیگر آنها دچار تعارض نقش خود برای تربیت و آموزش فرزندان میشوند. آمار زنان سرپرست خانوار بر اساس گزارش منتشر شده از سوی واحد انفورماتیک دفتر امور مشارکت زنان، تعداد زنان سرپرست خانوار در ایران یک میلیون و ۳۷ هزار و ۱۱۲ نفر اعلام شده است. بر این اساس۴/۸درصد خانوادهها توسط زنان اداره میشوند. معاون پژوهشی مرکز مطالعات و پژوهشهای جمعیتی آسیا و اقیانوسیه، شهلا کاظمیپور، روند آمارها را اینگونه گزارش کرده است: “از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۷۵، تعداد زنان سرپرست خانوار کاهش یافت، ولی بر طبق آمار ،از سال ۷۵ تا ۸۵ و به خصوص در سال ۸۵ میانگین تعداد زنان سرپرست خانوار همواره کمتر از ده درصد بوده است؛ استان کهگیلویه و بویراحمد با ۵/۷ درصد کمترین آمار و استان خراسان جنوبی با ۱۲ درصد بیشترین آمار زنان سرپرست خانوار را در کشور دارند. در نتیجه، هرچه از سمت غرب به شرق کشور حرکت کنیم، تعداد زنان سرپرست خانوار افزایش یافته و این آمار نشان میدهد که افزایش این روند شاید ریشه فرهنگی و قومیتی داشته باشد.” از طرفی دیگر بررسی آمارها نشان می دهد که نرخ رشد خانوادههایی با سرپرست زن، طی سالهای ۷۵ تا ۸۵، حدود ۵۸درصد بوده است. سازمانهای خدمات اجتماعی حمایتهایی از قبیل ارائه سهام عدالت به زنان سرپرست خانوار از افتخارات دولت محمود احمدینژاد بود. هر چند که خبر واگذاری آن در آستانه انتخابات دهم و یازدهم شنیده شد و دولت اعطای آن را به سالهای بعد از انتخابات موکول کرد. در این میان سازمانی که به بودجه قابل توجهی دسترسی دارد سازمان بهزیستی است، ولی نکته تاسفآور این است که به گفته فرشته ساسانی، مشاور وزیر در امور بانوان در سال ۸۶، ” از میان یک میلیون و ۷۰۰ هزار زن سرپرست خانوار، تنها ۱۴۷ هزار زن سرپرست خانواده در کشور از خدمات مختلف سازمان بهزیستی بهرهمند هستند”. یعنی فقط کمتر از ده درصد از زنان بیسرپرست کشور کمکهای مادی ناچیزی دریافت میکنند. در سال ۹۲ به گفته مدیرکل دفتر مطالعات اجتماعی و فقرزدایی وزارت رفاه و تامین اجتماعی، از میان یک میلیون و ۶۰۰ هزار زن سرپرست خانوار، حدود ۹۸۰ هزار نفر تحت پوشش کمیته امداد و سازمان بهزیستی قرار دارند که از طریق این دستگاهها سهام عدالت خود را دریافت کردهاند. جالب است که بر اساس این آمارها، در شش سال اخیر تعداد زنان سرپرست خانوار ثابت مانده است، ولی تعداد زنان سرپرست خانوار تحت پوشش پنج برابر شده است.در نتیجه صحت این آمارها مورد شک واقع میشود. حتی برخی نهادهای غیر دولتی فعال در امور وضعیت زنان، از آمار بالای دو و نیم میلیون زن خود سرپرست و بد سرپرست سخن میگویند. فقدان اطلاعات دقیق از تعداد این زنان یا اعلام نکردن آمار صحیح توسط مراکز رسمی، منجر به افزایش بیتوجهی و تخصیص امکانات کمتر به این زنان میشود. زنان بدسرپرست؛ مشکلات مضاعف و فقدان حمایت لیلا ۳۳ ساله است و چهار فرزند دارد. هر روز برای کار در خانههای مردم از ورامین به تهران میآید. شوهرش معتاد و خانهنشین است، ولی هنوز سرپرست خانواده محسوب میشود. لیلا در جواب این سئوال که چرا طلاق نگرفته است، با حالتی مطمئن میگوید: «هر چه فکر می کنم میبینم همین که روزها کسی در خانه هست تا بچه ها تنها نباشند برایم کافی است.» او اجاره خانه و هزینه بچهها را به زحمت تامین میکند و گلایههایش مربوط به درس نخواندن پسر ۱۷ سالهاش و قطع رابطه فامیل با آنها به دلیل کار لیلا است. او از دیدگاه تقسیم بندی های دولت ایران نمونه یک «زن بدسرپرست» است و تقریباً هیچ گونه حمایت دولتی و غیردولتی به او تعلق نمیگیرد. شیوا شکاری که در مرکز غیردولتی مطالعات و پژوهشهای زنان شاغل است، در گزارشی که سه سال پیش خبرآنلاین منتشر کرد، وضعیت زنان به اصطلاح دولت ایران «بد سرپرست» را اینگونه شرح داد: «از لحاظ دولت، وقتی اسم مردی در شناسنامه زن باشد، آن زن صاحب سرپرست است، ولی اگر این مرد توانایی کار کردن نداشته باشد، یا بیکاری دائمی داشته باشد و بدتر از همه، اعتیاد اجازه ندهد او به سرپرستی خانواده بپردازد، این زن، بدسرپرست است و دچار ظلم مضاعف شده، چون از طرفی دارای سرپرست قانونی است و از حمایتهای دولتی برای زنان بی سرپرست محروم میماند و از سوی دیگر، خود نانآور خانواده محسوب میشود.» تعداد چنین خانوادههایی در جامعه ایران به قدری زیاد است که موانعی مانند مخفی کردن بحران های درونی خانواده یا میزان درآمد شوهر، باعث گم شدن آنها در آمار زنان خودسرپرست میشود. زنان سرپرست خانوار، مستعد بیماریهای روحی دستاورد تحقیق سازمان بهزیستی و دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی ،«بررسی سلامت روانی زنان سرپرست خانوار تحت پوشش بهزیستی استان تهران» که در سال ۸۸ انجام شده است، نشان میدهد که زنان سرپرست خانوار نسبت به سایر زنان میزان استرس بیشتری را تجربه میکنند و در مقابل از کیفیت زندگی پایینتری برخوردار هستند. همچنین تعدد نقشهایی که زنان سرپرست خانوار برعهده میگیرند، تاثیر مستقیمی بر ایجاد استرس، تشدید اختلالات و بروز بیماریهای جسمی دارند. زنان سرپرست خانوار، از نظر سلامت روانی در وضعیتی به مراتب بدتر نسبت به دیگر زنان قرار دارند و عمدتاً یکی از علائم بیماریهای روانی مانند افسردگی، اضطراب، وسواس و پرخاشگری در آنها به وضوح دیده میشود. در این تحقیق آمده است که «زنان تحت پوشش به ترتیب شدت، دچار علائم افسردگی، شکایات جسمانی، حساسیت در روابط متقابل، افکار پارانوئید، اضطراب، وسواس، پرخاشگری، اضطراب فوبیک و روانپریشی هستند. علل این بیماریها فشارهای اقتصادی – اجتماعی عنوان شده است. از سوی دیگر، این زنان دائما با نگرشهای فرهنگی منفی نسبت به خود و فرزندانشان مواجه شده، نگرشهایی که بسیار عذاب آور و موجب احساس حقارت، درماندگی، ترس و خجالت در آنها میشود». نکته دیگر این است که در دهه اخیر، عامل اصلی خود سرپرست شدن زنان، طلاق عنوان شده است. تا پیش از آن دلیل عمده این موضوع فوت همسر بود، ولی با رشد بالای طلاق در سالهای اخیر خود سرپرستی زنان منشا دیگری پیدا کرده است. این موضوع با عدم تغییر بافت سنتی و مردسالارانه جامعه، وضعیت را برای این زنان بحرانیتر کرده است. عدم پذیرش آنها از سوی خانواده خود و جمعهای دیگر، به دلیل دیدگاه سنتی منفی نسبت به زنان مطلقه، منجر به آسیبهای عاطفی و اجتماعی بیشتری برای زنان بیسرپرست مطلقه شده است. مشکلات اقتصادی، ریشه مشکلات اجتماعی بسیاری از فعالان سازمانهای غیردولتی حمایت از زنان سرپرست خانوار می گویند: «وقتی برای جلب حمایت از زنان سرپرست خانوار با نهادها و افراد مختلف تماس می گیریم، اغلب پاسخ آنان با چنین جملاتی پایان مییابد: من و دوستانم برای کمک به این زنان حاضر به ازدواج موقت با آنها هستیم تا بتوانیم به آنها و فرزندانشان کمک کنیم و ثوابی هم ببریم.» در سالهای اخیر، وبسایتهای مختلف برای ازدواج موقت (که مدعی دارا بودن مجور دولتی هستند) راهاندازی شدهاند که یکی از اهداف خود را کمک به زنان سرپرست خانوار عنوان میکنند. در واقع مسئله صیغه در ایران با زنان بیسرپرست گره خورده است (این نکته البته نیاز به تحقیق دارد). عدم وجود فرصت های مناسب شغلی برای زنان سرپرست خانوار موجب میشود این دسته از افراد برای پاسخگویی به نیاز اقتصادی خود و خانواده، علیرغم تمایل شخصی، به سراغ مشاغلی بروند که از امنیت اجتماعی مساعد برخوردار نیستند. بهطور دقیقتر ناصر فکوهی، استاد مردمشناسی دانشگاه تهران در نشست انجمن جامعهشناسی ایران با موضوع «بررسی موقعیت اجتماعی زنان بیسرپرست» که در اردیبهشت سال ۸۹ برگزار شد، راهکاری برای کم کردن مشکلات این زنان در جامعه را اینگونه توضیح داد: «به دلیل سیستم اجتماعی ایران، در حال حاضر، مسئله زنان برابری جنسیتی با مردان نیست، بلکه مسئله این است که جامعه بتواند اجتماعی شدن غیر اقتصادی را به اقتصادی تبدیل کند. در مکانیسم تبعیض مثبت، باید در تمام سازمانهای ایجاد کننده شغل، سهمیه ویژهای برای زنان در نظر گرفته شود. جامعه ما باید برای زنانی که خودش تربیت کرده، شغل ایجاد کند و باید آگاه بود که این شغل بهصورت طبیعی ایجاد نخواهد شد. زنان ایران اکنون وضعیتی دارند که زنان آمریکا در دهه ۱۹۶۰ داشتند. در آمریکا هم از مکانیسمهای تبعیض مثبت استفاده شد.» استرس، ناتوانی مالی، نگرانی از آینده فرزندان، عدم پذیرش آنها توسط اطرافیان و در کل زندگی در جامعهای با دیدگاه جنسیتی سنتی، زنان خودسرپرست را دچار سردرگمی و ناامیدی کرده است. این مسائل جز با تغییر ساختاری فرهنگ و اشتغال قابل حل نیست. پنهان کردن تعداد این زنان و یا مذموم شمردن طلاق به عنوان عامل مشکلات مثل پاک کردن صورت مسئله میماند. دور از واقع نیست اگر نگاه و ساختار اشتباه جامعه سنتی را ریشه تبدیل به معضل شدن مسئله زنان خود سرپرست در ایران بدانیم. |