خانه تماس با ما کتابخانه سایت‌های حامی گالری کمپین در بند آرشیو English

پذيرش > همراهان > وبلاگ مهمان > سه شنبه سبز من

وبلاگ مهمان

سه شنبه سبز من

1 خرداد 1388 - بیتا - نسخه قابل چاپ

در تقویمم کنار این روز با مداد سبز علامت زده بودم ......نمیدانم چندمین سه شنبه عمر من بود!؟ اما میدانم که اگر نگویم بهترین ولی میتوانم بگویم که یکی از بهترین سه شنبه های زندگی من شد. قرار گذاشته بودیم با چهار نفر از دوستان کمپین اصفهان دسته جمعی برای جمع آوری امضا به یکی از خیابانهای شهر برویم.......با اینکه مدتهاست به کمپین پیوسته ام و بارها و بارها در کوچه وخیابان تاکسی و اتوبوس و فروشگاه امضا جمع کرده ام ولی آن روزبرای من اولین تجربه جمع آوری امضا بصورت گروهی بود.

صبح کمی زودتر از ساعت مقرر به مکان مورد نظرمان رسیدم. روبه روی پل خواجو نزدیک سازمان انتقال خون ایستادم . کمی طول کشید تا دوستان همه جمع بشوند. 5 نفر بودیم من طاهره هایده علی وابراهیم . به 2 دسته سه نفره و 2 نفره تقسیم شدیم.من وطاهره از بقیه موقتا خداحافظی کردیم و وارد خیابان خواجو(اصلی) شدیم....هنوز بعضی از مغازه ها باز نشده بودند و دوستم که اصفهان را بهتر از من میشناخت می گفت که صاحبان مغازه ها و فروشنده ها در این خیابان اغلب مردانی مسن و از قشر سنتی اصفهان هستند و به خاطر همین امید چندانی به جمع آوری امضا نداشت و من آرزو میکردم ای کاش گروه سه نفره دوستانمان که دو نفرشان پسر بودند به جای ما این مسیر را انتخاب میکردند! تا راحتتر از آقایان امضا بگیرند.....همینطور در پیاده رو قدم میزدیم که یک مغازه اسباب بازی فروشی و خانم جوانی که ظاهرا فروشنده بود نظرمان را جلب کرد .وارد شدیم و بعد از سلام و احوالپرسی بیانیه را به دستش دادیم .مشغول خواندن شد و مانند اکثر کسانی که بیانیه را میخوانند از نتیجه این کار (جمع آوری امضا ها )پرسید. من و طاهره سعی کردیم مفید ومختصر راجع به کمپین و اهدافش توضیح بدهیم......خانم جوان لبخندی زد خودکارش را برداشت و امضا کرد و من بیانیه به دست به سمت خانمی رفتم که بعد از ما وارد مغازه شده بود بیانیه را خواند و با امیدواری امضا کرد....دو تا امضا در ایستگاه اول را به فال نیک گرفتیم و با اشتیاقی که حالا چند برابر شده بود وارد ایستگاه دوم شدیم که یک داروخانه با چند کارمند خانم بود.

بیانیه را به دست مسوول داروخانه یا همان خانم دکتر دایدم. او هم به همراه یکی از خانمها مشغول خواندن شد .از نتیجه کار سوال کرد و اینکه ما که هستیم و از کجا آمده ایم. خانم جوانتر هم درباره مبنای شرعی برخی قوانین و امکان تغییر آنها پرسید که ما برایش از پویایی فقه و امکان استفاده از احکام ثانویه گفتیم و ایشان بلافاصله امضا کرد. خانم دکتر که میگفتند همسرشان وکیل هستند معتقد بودند که این شکل کار کردن چندان فایده و نتیجه ای ندارد.برایش از دستاوردهای اینگونه تلاشها گفتیم و اینکه بهرحال از جایی باید شروع کرد.....میدانستم امضا نمیکند ....با این قبیل آدمها زیاد برخورد کرده ام .....البته هر فردی حق دارد بر مبنای اعتقادش کاری را انجام بدهد یا ندهد! مشکل اینجاست که برخی افراد فکر میکنند برای امضا نکردنشان باید لزوما دلیل و توجیه ارایه دهند آن هم با برچسب زدن به دیگران. خانم دکتر با همسرشان تماس گرفتند و بعد به ما گفتند که برویم و بعد از ظهر بیاییم تا همسرشان بیانیه را ببینند و به او بگویند که امضا بکند یا نه......!!! من پرسیدم آیا ایشان برای مطالبه حقش آن هم در حد یک امضا نیازمند اجازه همسرش است؟ که ایشان آشفته شدند و گفتند که: من روی شوهرم مسلط هستم! یعنی شوهرم مشاور من هستند ....و اضافه کردند که ما تندرو هستیم و دلسوزانه فرمودند که شما هم بهرحال برادر و پدر دارید....در پایان از ما کارت شناسایی هم خواستند.....و به این صورت مانع شدند که خانمهای دیگر در داروخانه هم امضا کنند. من که نفهمیدم کجای حرفهای ما بویی ار تندروی داشت ...و اساسا تسلط از نظر ایشان یعنی چه ؟ و اصلا چرا تسلط؟ و اینکه مشاوری که به آدم بگوید امضا بکن یا نه چطور مشاوری است؟..... و باز متوجه نشدم کدام یک از اهداف ما در راستای ضربه زدن به آقایان بود که ترحم ایشان را برانگیخت......؟ بهرحال باید بحث را تمام میکردیم خداحافظی کردیم وبیرون آمدیم .دوست دارم موقع امضا جمع کردن باب برخی بحثها باز شود ولی معتقدم که نباید گذاشت فردی که اصلا به هر دلیلی قصد امضا کردن ندارد بر بحث مسلط شود و به ما و حرکت ما برچسب بزند.....بعد از دارخانه در چند مغازه دیگر هم امضا جمع کردیم...

آن طرف خیابان چشمم به چند آژانس مسافرتی افتاد و با توجه به تجربه های قبلی ام از دوستم خواستم که به آنجا برویم.در آژانس برگه بقدری سریع پر شد که دلخوری بحث با خانم دکتر را کلا فراموش کردیم.....آنها کمپین را میشناختند و با ذوق و شوق بیانیه را امضا کردند ....همه بجز خانم مدیر عامل ! و برای ما بسیار جالب بود که کارمندان بدون توجه به نظر او برگه را امضا کردند...یک آژانس هواپیمایی دیگر هم پیدا کردیم ....در آنجا هم برگه به سرعت پر شد و یکی از خانمها از ما یک بیانیه خواست تا امضا جمع کند....هنوز جمله سوالی یکی از کارمندهای آژانس در گوشم زنگ میزند: چرا جنس دوم؟ با این قوانین باید گفت جنس هزارم...؟

در یکی دو مغازه دیگر هم امضا جمع کردیم .....ایستگاه آخر ما یک فروشگاه لوازم کامپیوتر بود که در آن یک خانم و چند آقا مشغول کار بودند.طبق معمول اول بیانیه را به خانم دادیم ......بعد از خواندن پرسید:آیا فکر میکنید همه چیز به قانون مربوط می شود؟.....درباره نقش قانون در فرهنگ سازی توضیح دادیم و بر اینکه قانون هم بخشی از فرهنگ جامعه است تاکید کردیم.....خانم پس از امضا بیانیه را به همکاران مردش داد ...یکی از نگرانیهای آقایان این بود که اگر 60 در صد از ورودی دانشگاه ها را دختران تشکیل دهند در آینده بازار کاری برای مردان باقی نخواهند گذاشت!!! به آنها گفتیم که در بحث اشتغال بدون در نظرگرفتن جنسیت فرد توانمندی و قابلیت انجام کار بایستی ملاک باشد...درضمن توضیح دادیم که اکثر دختران تحصیل کرده تنها بدین دلیل که اجازه کار کردنشان در دست مردان خانواده است عملا پس از اتمام تحصیلات خانه نشین میشوند. دو نفر از آقایان هم امضا کردند.....از آن مغازه هم بیرون آمدیم.....طاهره باید به محل کارش باز میگشت......هرچند دلمان میخواست امضای بیشتری جمع کنیم اما ناچار خداحافظی کردیم......یک ساعت و نیم قدم زدن در خیابان و پر شدن 2 برگ بیانیه نتیجه نسبتا خوبی بود.

به سر قرارم با بقیه برگشتم وهنگامی که دسته جمعی به خانه برمی گشتیم در حالی که انها هم از ۵۰ امضا دریک محل خلوت راضی بودند از تجربه هاشون می گفتند.

حالا گزارش آن روز را نوشتم تا لحظه به لحظه یکی از سبزترین سه شنبه های زندگی ام را ثبت کرده باشم.

وبلاگ اصفهان

ارسال به بالاترین ، توییتر ، فریندفید ، فیسبوک






در همين بخش :

پیشکش "ندا"های کشورم /خانم دکتر،چند دقيقه وقت داريد؟ / خليل طالقانی
براي سه سال سخت كمپين، براي ما
برای دادخواهی از ظلمی که بر فرزندانمان می رود چه می توانیم بکنیم؟
زنان زابل در چنگ خرافات و خشونت
سه شنبه سبز من

ديگر بخش ها :

طرح یک میلیون امضا | مقالات | سایت نوشته ها | اخبار | گزارش كمپين | گفت و گو | علیه سکوت | كوچه به كوچه | نامه های شما | گزارش ویژه | گفتگو با اعضا | ویژه سالگرد کمپین | تصویر برابری | دل آرام علی | تریبون | مقالات | تاریخ شفاهی | خارج از چارچوب | کتابخانه | درباره کمپین | کمپین در شهرها | کمپین در بند | صدای تغییر | ویژه 22 خرداد | لایحه حمایت از خانواده | گالری | عشا مومنی | امیر یعقوبعلی | خدیجه مقدم | راحله عسگری زاده و نسیم خسروی | پروین اردلان،جلوه جواهری، مریم حسین خواه، ناهید کشاورز | زینب پیغمبرزاده | سعیده امین، سارا ایمانیان، محبوبه حسین زاده، ناهید کشاورز و همایون نامی | احترام شادفر | نسیم سرابندی زاده،فاطمه دهدشتی | وبلاگ مهمان | پرونده خرم آباد | دستگیری ها | مریم مالک | پرستو اللهیاری | مهرنوش اعتمادی | سمیه رشیدی | Other Languages | همراهان | «فراخوان کمپین ده روز با بهاره هدایت» | English