پذيرش > مقالات > علیه سکوت > جنبش زنان ایران، پویا و پر تکاپو
پنل گرامی داشت روز جهانی زن در رشت
جنبش زنان ایران، پویا و پر تکاپو
1 اردیبهشت 1388 - کمپین رشت - نسخه قابل چاپ
در ابتدا مجری مراسم ضمن عرض خیر مقدم و یادآوری اینکه شهر رشت پس از انزلی اولین شهری است که در ایران گرامی داشت هشت مارس را برگزار کرده است و سنت گرامیداشت هشت مارس هرگز تحت هیچ شرایطی در این شهر فراموش نشده است، روزی را آرزو کرد که بتوان آزادانه هشت مارس را در خیابان گرامی داشت و در ادامه از سخنرانان مراسم دعوت کرد تا در جایگاه حضور یابند. اولین سخنران مراسم پروین ذبیحی از کمیته علیه خشونتهای ناموسی بود، او درباره ی نحوه ی تشکل کمیته علیه خشونت های ناموسی و فعالیتهای این کمیته اظهار داشت:
"مدتی پیش دختری کرد از ایزدیهای عراق به نام دعا خلیل اسود به این خاطر که با پسری مسلمان دوست شده بود توسط خانواده و با کمک اهالی شهر و به فتوای رییس ایل و قبیله سنگسار شد. در سالگرد قتل دعا این کمیته اعلام موجودیت کرد و هدفمان شناساندن خشونتهای جنسیتی به خصوص خشونتهایی که به نام ناموس میشود، مثل قتل مثل سنگسار، مثل ازدواج اجباری، ازدواج در سنین کم و محرومیت دختران از تحصیل به بهانه شرف و ناموس و ختنه و مسایلی از این قبیل. البته خشونت بسیار گسترده است و شکلهای مختلفی دارد و اگر بخواهیم روی تمام جنبههای خشونت کار کنیم وقت بسیار زیادی میخواهد. ما هم تصمیم گرفتیم با توجه به اینکه در استانهای حاشیهای کشور مثل کردستان، آذربایجان، غرب کشور جنوب کشور قتل و خشونتهای ناموسی بسیار گسترده است و ما هم که در آن منطقه زندگی میکنیم به سرعت به اخبار اتفاقهایی که میافتد دسترسی پیدا میکنیم و میتوانیم آمار و اطلاعات جمع کنیم و فرهنگسازی کنیم، تصمیم گرفتیم بیشتر در این زمینه کار کنیم. خودسوزی در کردستان عراق یا ایران خیلی زیاد است. در کشورهای عقب افتاده یا جنگ زده مثل عراق افغانستان ایران و پاکستان خودسوزی و خشونتهای ناموسی بسیار زیاد است.
طبق آمار غیر رسمیای که من دارم (چون نمیتوان از بیمارستانها و مراکز بهداشتی خبر گرفت) در کردستان به طور متوسط هر دو ماه، سه مورد مرگ به علت خودسوزی داریم و این غیر از مواردی است که از خودسوزی جان سالم به در میبرند)علاوه بر این در منطقه ما هر سال یک یا دو نفر به بهانه این که ارتباطی نا متعارف یا خارج از ازدواج داشتهاندبه قتل میرسند. آخرین مورد قتلی که در اطراف مریوان رخ داد، دختری حدود ۲۰ ساله بود که با وجود اینکه پس از هشت یا نه ماه زندگی مشترک طلاق گرفته بود، همچنان باکره بود. به او اتهام زده بودند که رابطه نامشروع با مردی داشته و باکرگیاش را از دست داده. اما بعد در بیمارستان مشخص شد که دختر هنوز باکره بوده است.
پیش از این مورد نیز ما یک اعتراض مدنی به قتل دیگری که در روستای دیزلی در اطراف مریوان منطقه اورامان رخ داد، داشتیم. در این مورد زنی که یک فرزند نیز داشت تنها به جرم اینکه پس از اینکه به قهر به خانه پدری رفته بود، بدون اجازه پدر و برادرانش به خانه شوهر برگشته بود، توسط برادرانش کشته شد. اولین اعتراض مدنی ما از روستای دیزلی شروع شد و خیلی خوب بود. من متأسفم که میگویم خیلی خوب بود، متأسفم که مردم برای اینگونه مسایل دور هم جمع میشوند به جای اینکه در سازندگیها و مسایل بهتر دور هم جمع شویم. استقبال حتی مردم روستا خیلی عالی بود. تا ان روز در آن منطقه رسم نبود که در تشییع جنازه زنان حضور داشته باشند؛ به خصوص اینکه زنی توسط برادرانش کشته شده بود. اما ما نه تنها در مراسم تشییع جنازه حضور داشتیم بلکه در آنجا حرف هم زدیم دربارهی مسایلی چون ناموس و شرف و قتل به این بهانهها، مراسم خیلی خوبی داشتیم و این اولین حرکت ما بود که تا آنجایی که من میدانم تا به حال در ایران سابقه نداشت.
این اعتراض در تشییع جنازه فرشته نجاتی نیز تکرار شد و قرار بود فردای تشییع جنازه هم تحصن برگزار شود که اجازه ندادند و قاتلش که همان پدرفرشته بود ۱۳ سال حکم گرفت که گویا جدیداً قرار است آزاد شود چون مادر مقتول در بیمارستان اعصاب بستری است و نمیتواند شاکی باشد، پدر قاتل به احتمال زیاد از زندان آزاد خواهد شد. موضوع دیگر که در حوزه فعالیتهای کمیته است مسأله ختنه دختران است. چند سال پیش خیلی اتفاقی متوجه شدیم که مسأله ختنه زنان و دختران در کردستان خیلی زیاد است، منتها چون نه مجوز و نه امکانات تحقیق میدانی را داشتیم فقط چند تا روستا را بررسی کردیم و متأسف شدیم که دیدیم در مناطقی که ختنه رایج است بعضی مناطق نصف و بعضی مناطق دو سوم زنان و دختران ختنه شده بودند. این زنان و دختران از خیلی چیزها محروم میشوند و مشکلات خانوادگی و جسمی و جنسی و اجتماعی فراوانی ختنه در پی دارد. مسایل دیگری که در کردستان گرچه کمتر شده است اما همچنان رایج است مبادله کالا به کالای زنان است. یعنی دو تا دوست، خواهران همدیگر را با شرایط یکسان عقد میکنند این دو عروس عین هم زندگی میکنند. اگر یکی کتک میخورد دیگری نیز باید کتک بخورد، اگر یکی طلاق بگیرد و با یک شرایط یکسان عقد میشوند و هیچ استقلالی ندارند.
موضوع دیگر قسم طلاق است، مثلاً قسم میخورند که طلاقت افتاده باشد اگر فلان اتفاق بیفتد و اگر که آن اتفاق بیفتد، آن زن مجبور است به خاطر آن قسم خانه را رها کند و برود و از نظر شرعی هم کاملاً پذیرفته شده است و همچنین ازدواج زودرس و محرومیت دختران از تحصیل، همه اینها به بهانههای ناموسی و پاکی اخلاق است. در واقع کنترل جسمی و جنسی و فکری زنان عمل میشود، همانطور که گفتم کمیته علیه خشونتهای ناموسی در سالروز سنگسار دعا تشکیل شد و در صدد است تا آنجا که میتواند علیه این قضیه کار کند. تا آنجا که توانمان اجازه دهد و البته نه از سر عجز و ناتوانی ولی دست همکاری به سوی همه دراز میکنیم.
این کمیته مرزی ندارد، نه خاک کردستان و نه حتی خاک ایران از هر کجای دنیا که بخواهند با ما همکاری کنند ما دست دوستیها را میفشاریم. گرچه این موضوع مسأله فرهنگی است و با آداب و رسوم شاید چند هزار ساله مردم آمیخته است و فرهنگ مردسالاری و جامعه طبقاتی و نظام سرمایهداری آن را حمایت میکند، اما از مسأله حمایت قانون از این خشونتها نمیتوان چشمپوشی کرد. قانون با آزاد کردن قاتلان یا پیگیر نشدن مسأله زنان خودسوخته پیگیر نشدن مسأله ختنه زنان در آن مناطق و حکم سبک برای مردان قاتل، قانون نیز عملاً با این خشونتها همراه است."
پس از پایان سخنرانی پروین ذبیحی، دیگر سخنران این مراسم امیر یعقوبعلی از مردان برابریخواه عضو کمپین یک میلیون امضا پس از تشکر از برگزار کنندگان مراسم پیرامون نقش مردان برابریخواه در جنبش زنان بحث خود را این گونه آغاز کرد و ارائه داد
"من هیچوقت از خودم نپرسیدهام که آیا مردان باید از حقوق زنان دفاع کنند یا نه؟ اما بارها و بارها دوستانمان و افراد خانوادهمان از ما پرسیدهاند و شاید خود فعالان زنان و بعد هم دادیار امنیت تهران و بعد بازجو، برایشان سوال است که چرا مردان باید از حقوق زنان دفاع کنند؟ یک صغرا کبرای منطقیای دارند برای اینکه به این نتیجه برسند که مردان برای حضور در جنبش زنان در واقع دچار یک خودزنی شدهاند، دچار یک اشتباه، یک خطا.
صغرا کبرایش خیلی ساده است، فمینیسم به معنای زنسالاری است و هیچ آدم عاقل فهمیدهای برخلاف منافع خودش عمل نمیکند. مردان فمینیست دارند برخلاف منافع خودشان عمل میکنند بنابراین دچار خودزنی هستند.
این منشاء آن سوال اصلی است که چرا مردان باید از حقوق زنان دفاع کنند؟ یا حتی چرا مردان باید خود را فمینیست بدانند یا اصلاً بدتر آیا مردان میتوانند فمینیست باشند؟ یا تنها حامیان حقوق زنان هستند؟ سادهترین راهی که بخواهیم از مقوله حضور مردان در جنبش زنان دفاع کنیم و بعد به ضرورتش برسیم این است که بگوییم مردان در جنبش زنان چه میکنند؟ و در واقع دنبال چه هدفی هستند؟ فکر میکنم تمامی تلاشهای انسان برای بهتر کردن مناسبات اجتماعیاش حول یک مفهوم کلی آزادی جمع میشود. حتی برابری و برابریطلبی انسانها هم به خاطر این است که انسانها را از زیر سلطهای که در بیرون از وجود انسانها است رها کند و به آنها رهایی و آزادی بخشد. در واقع حتی برابریخواهی به دنبال شکلی از آزادی است، به دنبال تکمیل کردن آزادی است.
آنهایی که حرف از آزادی میزنند اما قسمت برابریاش را فراموش میکنند، انسان را میخواهند از همه چیز غیر از آن سلطه و روح اصلی که مناسبات نا برابر بین انسانهاست، آزاد کنند. از این منظر فکر میکنم که کار ویژه حضور مردان در جنبش زنان و کار ویژه حضور ما در تمامی حرکتهای اجتماعی، حرکت به سوی آزادی است. آزادی تعاریف مختلفی دارد هیچ کس نمیتواند بگوید تعریفی که من ارائه میدهم برابر با آزادی است اما یک حد اقلی میشود برایش تعریف کرد، فکر میکنم اگر این حداقل را بگذاریم زیر سلطه نبودن کافی باشد.
زیر سلطه نبودن یعنی اینکه انسانها بتوانند خود، خواسته و خودآگاه چگونگی بودن چگونگی زیستن را انتخاب کنند. این سادهترین و سرراستترین تعریف از آزادی است. اینکه چطور میشود که «من» آن طوری که «دیگری» میخواهد نباشم. آنگونه نباشم که حاکمی میخواهد، آنگونهای نباشم که تعیین شده است، که هنجارهایی تعیین کردهاند. من بتوانم آن چیزی که خودم میخواهم باشم. ما بر سر این توافق داریم که ما آزاد نیستیم نه در ایران و نه در تمامی جهان.
به خاطر اینکه مجموعهای از هنجارها الگوها و چیزهایی هستند که ما را کنترل میکنند و ما را یکدست و همسان میکنند ـ نظام سرمایهداری و همسان با آن نظام مردسالاری. از این منظر، فکر میکنم حضور مردان در جنبش زنان چیزی ورای یک حرکت طبیعی نیست، چرا که مردان گرچه نه به همان میزان، اما به همان شکلی تغییر ماهیت میدهند که زنان. اگر به زنان با کلیشههای رفتاری و ذهنی میآموزند که کار خانگی متعلق به آنان است، زنانگی کردن، زن بودن، زیبا بودن و تمام این کلیشههایی که از فرط تکرار گاهی ما متوجه کلیشهای بودنشان نمیشویم، مردان هم با کلیشههای مشابهی رفتار میکنند. مرد گریه نمیکند، مرد احساسش را بروز نمیدهد، مرد خشن است، مرد قدرت دارد، مرد توانایی کار یدی دارد… یک درک عضلانی یک فرم ناهنجاری از مرد که هر چیزی میتواند باشد غیر از یک انسان.
خیلیها به این پرداختهاند و حرف جدیدی نیست. مارکس میگوید ماهیت انسان همان مناسبات انسانیاش است. در واقع انسانیتر کردن مناسبات انسانی نزدیکتر کردن انسان به ماهیت خودش است. اگر این را بپذیریم قطعاً مردان هم در جهان حاضر از ماهیت انسانیشان دور شدهاند. گاهی اوقات این تبلیغ میشود که مردان اینگونه بودن را دوست دارند. در حالی که حتی این دوست داشتن همگی تحت آموزش پیگیر و مداومی است که همه ما از کودکی تا زمانی که میمیریم با آن برخورد میکنیم. از جامعه تا رسانهها ما زیر بمباران مداوم آموزشهای کلیشهای هستیم. کلیشههای جنسیتی مدام به ما یادآوری میکنند که نقشمان چیست؟ رفتارمان در جامعه چه باید باشد و ما چگونه باید باشیم.
ما اگر آزاد نیستیم صرفاً به این خاطر نیست که نمیتوانیم برویم و رأی بدهیم و کاندیدای منتخبمان را انتخاب کنیم، بلکه به این دلیل هم هست که ما حتی نمیتوانیم شیوه زندگی کردن خودمان را هم تعیین کنیم. مردان هم مثل زنان نمیتوانند شیوه زندگیای را که دوست دارند تعیین کنند. مردسالاری «درک یکدیگر» را از ما گرفته است، مردان و زنان نمیتوانند یکدیگر را درک کنند. مردسالاری بیان احساساتمان را از ما گرفته، مردسالاری ما را زیر سلطه مداوم خودش درآورده است. ما را آنگونه که میخواهد ساخته است نه آنگونه که میخواهیم.
مرد مجبور است گریه نکند، احساساتش را بیان نکند، با زنان به گونهای رفتار کند که برچسب زن ذلیل به او نخورد. این قطعاً برابر با ظلمی که به زنان میشود نیست. ما شاهد ظلم آشکار و هر روزه مردسالاری به زنان هستیم، اما اینجا میتوانیم تأکید کنیم که مردسالاری مردان را نیز از آن چیزی که باید تهی کرده است. از انسان بودنشان تهی کرده است و ما باید این نقش را به کلی اجرا کنیم تا مبادا برچسبها به ما بخورد. تا مبادا از جامعه طرد شویم. تا مبادا ناهنجار باشیم و دیگرانی که ظلم میکنند و ستم میورزند هنجار باشند.
ما با نظامی مواجه هستیم که همه را از آنچه باید تهی کرده. این پاسخ کاملی است به اینکه چرا ما با این نظام مقابله میکنیم. آزاد زیستن، آزاد بودن، انسان بودن بدون اینکه ما مقابله کنیم با تمامی سیستمهایی که بین ما و خواستهایمان فاصله میاندازد ممکن نیست. اما همواره این سوال مطرح بوده و هست که آیا مردان هم میتوانند فمینیست باشند؟ یا تنها حامیان جنبشهای فمینیستی هستند؟ برخی معتقدند مردان نمیتوانند فمینیست باشند، چون تجربه زیست زنانه ندارند، چون نمیتوانند مثل زنان سلطه در زندگی را احساس کنند، چون احساس زنانه ندارند، چون مشکلات زنان را از از نزدیک نه دیدهاند و نه درک کردهاند، پس نمیتوانند فمینیست باشند.
دقیقاً این است که مردان نمیتوانند مثل زنان تجربه کنند، مردان تجربه زیست زنانه را ندارند، اما اگر تعبیر ماجرا را از یک ماجرای مردانه زنانه ببریم روی نابرابریهای جنسیتی، متوجه میشویم که مردان هم نتوانستهاند انسانی زندگی کنند و مردان هم جور دیگری زندگی کردهاند. به این خاطر، معتقدم که ما مردان برابریخواه تنها حامیان جنبش زنان نیستیم. ما نقش یک روحیه دهنده را بازی نمیکنیم. ما نقش فرعیای نداریم. ما هوادار نیستیم، نیروهای پشتیبان نیستیم و هیچگاه نخواستیم این نقش را بپذیریم. عبارت «حامیان جنبش زنان»، مردان را در نقش انفعالی قرار میدهد.
مردان برابریخواه بخشی لاینفک و جداییناپذیر از جنبش زنان هستند. در شرایطی که فمینیست بودن تابو است و تابوی بسیار زشتی هم هست، در جامعهای که حتی به زنان میآموزد فمینیست ها را طرد کنند، مردان برابریخواه تأکید می کنند که ما فمینیست هستیم و حاضرند برای این هر هرینهای بپردازند تا ثابت کنند که همواره نه حامی حقوق زنان که به دنبال حقوق زنان هستند و خواهند بود."
سومین سخنران این مراسم شهلا انتصاری از فعالین جنبش زنان و جنبش کارگری بود، وی موضوع ستم مضاعف بر زنان کارگر و طبقات محروم را برای سخنرانی برگزیده بود.
شهلا انتصاری ضمن اعلام این موضوع که خواسته ها ی زنان کارگر با تاریخچه 8 مارس پیوند تنگاتنگی دارد گفت:
"
۱۰۲ سال پیش، زنان نیویورک به خیابان ریخته و دست به راهپیمایی و تظاهرات زدند. زنها پلاکاردهایی در دست داشتند که مطالبات و خواستههایشان را مطرح میکرد. وقتی به آن خواستهها نگاه کنیم، میبینیم اولین خواستههای آنها، بهبود وضعیت کار و به رسمیت شناختن حقوق اجتماعیشان و برابری خواهی بوده. ۱۰۲ سال پیش زنان در خیابانهای نیویورک فریاد میزدند: «دستمزد کافی، کاهش ساعت کار، ممنوعیت بهرهکشی از کودکان». و این حرکت بنایی برای برگزاری گردهماییها در سالهای آتی برای هشت مارس شد.
امروز بعد از یک قرن وقتی به این مطالبات و خواستهها برمی گردیم، میبینیم که در کشور خودمان این مطالبات هنوز جزو مطالبات ماست، یعنی در اینجا هنوز مسأله کاهش ساعات کار را داریم، هنوز مشکل برابری اجتماعی و بهرهکشی از کودکان داریم.
باید ببینیم این از چه ناشی میشود؟ امروزه شاهد هستیم کشورهایی که مجری سیاستهای صندوق جهانی و بانک جهانی پول هستند، نوید زندگی بهتر و بهبود شرایط را تحت جهانیسازی میدهند، در صورتی که میبینیم از طریق تعدیل اقتصادی، و خصوصیسازی چه چیزهایی را برای مردان و زنان و به خصوص برای زنان به ارمغان آوردند. زنان در حقیقت کمترین قدرت و بیشترین مسئولیت را در جامعه دارند و بیشترین لطمه را از سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی میخورند. بار مضاعف تعدیل اقتصادی به دوش زنان است، وقتی کارخانجات ما تعطیل میشود، وقتی واحدهای تولیدی ما تعطیل میشود، اولین گروهی که در معرض اخراجاند زنان هستند، به این دلیل که با این شعار، با این ترفند و با این بهانه که چون مردها نانآور خانه هستند و سرپرست خانواده هستند باید اولویت را به استخدام آنها داد، زنان، اولین گروه اخراجی هستند.
تعطیلی این کارخانجات چه چیزی را به دنبال خودش دارد؟ گسترش بازارهای غیر رسمی کار که چه ناامنی و فقری را در میان زنان دامن میزند، به شکلی که زنها مجبور میشوند در کارگاههای کوچکی که اصلاً زیر شمول قانون کار نیست و از هیچگونه امکانات رفاهی برخوردار نیستند و قراردادهای موقت و غیر رسمی و پاره وقتی را که با زنها میبندند، مشغول به کار بشوند. خود این مسأله تبعات دیگری را در بر دارد، زنها در محیطهایی که هیچ نظارتی حتی آن نظارت نیمبند دولت هم بر آنها نیست، آزارهای جنسی و جسمی میبینند؛ زیر تیغ نگاههای آلودهای هستند که میخواهند از آنها سوء استفاده بکنند.
مسأله مهم این است که وقتی مورد این آزارهای جنسی و حتی جسمی قرار میگیرند و خشونتهای پنهان و آشکار میبینند، اگر زنی یا زنانی تلاش کنند به نوعی این را پیگیری بکنند و یا حقوق خودشان را اثبات کنند،نهایتا باز این زن است که مقصر شناخته میشود، و هیچ پناهگاهی و نظارت قانونی در این موارد وجود ندارد. البته میتوانیم بگوییم بیانگیزگی خود زنان هم موثر است، این بیانگیزگی هم بازتولید آن جامعه سرمایهداری است.
اغلب زنان شاغل، آرزوی خانه داری و دور از بازار کار را دارند، در صورتی که این نگاه، این تفکر، خودش بازتولید همان چرخهی معیوبی است که در جوامعی مثل جوامع ما که واقعاً روابط کاری و نیروهای کاری در آن تناسب و هارمونی خاصی ندارند، اتفاق میافتد.
زنان روستایی نیز که ساعتهای طولانی در مزارع خانوادگی مشغول کار طاقتفرسای کشاورزی هستند و دستمزدی که در ازای آن میگیرند، ناچیز است، حتی از حقوق بسیار کمتری از فرزندانشان در خانواده برخوردارند و در وضعیت فرودستی هستند.
همچنین در شهرهای بزرگ، مسأله زنانی را داریم که در عین حال که در بیرون از خانه کار میکنند، همزمان کار خانگی هم انجام میدهند. به دنبال افزایش همان کارگاههای غیر رسمی، به خصوص با این طرح خصوصیسازی، کارهای مونتاژ، عروسکسازی و…گسترش می یابند که این به دنبال خودش مشکلاتی را برای زنها به وجود میآورد، یعنی زنها از یک کار تخصصی در یک واحد تولیدی که پروسهای برای ارتقای شغلی و پیشرفت است، به حد مونتاژ کار و یک بستهبند نزول پیدا می کنند و باقی می مانند. خود این مساله باز به بیانگیزگی زنان دامن میزند.
از سویی دیگر اگر کارخانهای، واحد تولیدی، مرکزی پیدا شد که بخواهد کارگر یا کارمندی را استخدام کند، اولویت استخدام همیشه با زنان و یا دخترانی است که مجرد هستند یا فرزند ندارند، برای اینکه کارفرما طبق همین قوانین نیمبند کار، موظف است در کنار کارگاه خود، شیرخوارگاه و یا مهد کودک داشته باشد، پس ترجیح میدهد زنهای مجرد یا زنانی را که بچه ندارند،استخدام کنند. یا حتی در بعضی جاها دیده شده از زنها تعهد گرفتهاند که نباید بچهدار بشوند و اگر بچهدار شدند باید کارشان را ترک کنند. هر چقدر این مسیر را جلوتر برویم، میبینیم که بعد از ۱۰۲ سال، نه تنها آن مطالبات را همچنان داریم، بلکه در حقیقت در مورد چیزهایی که خود قانون، موارد قانونیای که خود قانون تصریح کرده هم مشکل داریم.مواردی مثل ضرورت احداث مهد کودک و شیر خوارگاه در کنار مراکز تولیدی.
تا زمانی که نیروی کار در بازارهای کار دگرگون نشود، نمیتوانیم سخنی از تحقق عدالت اجتماعی و برابری جنسیتی و نابودی فقر بگوییم. کسانی که مبارزه میکنند و کسانی که در جنبشها در جامعه فعال هستند، در حقیقت بسترساز و زمینهساز برای پیگیری این مطالبات هستند، ولی تا زمانی که زنان نتوانند در اقتصاد جایگاه برابر بدون هیچگونه اگر و اما و تبصره داشته باشند، از برابری جنسیتی به طور کامل نمیشود سخن گفت."
در ادامه مراسم گرامی داشت 8 مارس، پس از پذیرایی و پخش یک ویدیو کلیپ از کمپین یک میلیون امضا، حضار به طرح سوال از مهمانان مراسم پرداختند. یکی از سوالهایی که مطرح شد این بود که وقتی جامعهشناسی و روانشناسی مسایل رو در نظر میگیرید، قسمت اعظم ظلم به زنان به خودشان برمیگردد. میخواهم بدانم این مسأله در کردستان چقدر صادق است؟
پروین ذبیحی در پاسخ به این سوال گفت: مثل همه جای دیگر، زنان به خودشان ظلم میکنند. یک رقابت فشرده بین زنان وجود دارد، یعنی اگر من نوعی بخواهم در کارم موفق باشم باید با زن همکارم، خواهرم، مادرشوهرم، جاری و هر زن دیگری رقابت کنم. و مسأله دیگر اینکه پدیدهای مثل ختنه از طریق خود زنها نسل به نسل اعمال میشود. و مادر است که دختر را برای ختنه میبرد. اما من این را مربوط به آموزش و آموزههای جامعه مردسالار میدانم. یعنی نهادها و فرهنگ که در خدمت جامعه مردسالار هستند به من یاد میدهند که یک زن مراقبت کننده باشم، و به جای اینکه با شرایط موجود مبارزه کنم، با یک زن به رقابت بپردازم. ظلمپذیری زنان به مناسبات جامعه مردسالار برمیگردد.
شهلا انتصاری در جواب به همین سوال گفت: فکر میکنم اساساً در تعریف طبقات و در تعریف ظلم و در جامعهای مثل جامعه ما که مشکلاتش ساختاری و ناشی از روابط سرمایهداری است، چیزی به عنوان فرهنگ مردسالارانه نمیتواند جنبه علمی داشته باشد، ممکن است مردهای بیشتری در تصمیمگیریها باشند ولی چیزی که میتواند آن چرخه معیوب آن فرهنگ سنتی را و در حقیقت ظلم یا فرودست و فرادست بودن عدهای را بر عدهی دیگر بگذارد، همانا مناسبات سرمایهداری و رابطه نیروی کار و روابط تولیدی است، و جامعه مردسالار هم بخشی از این نظام طبقاتی است. اصلاً ما در تعاریف اجتماعی و جامعهشناختی چیزی به عنوان جامعه مردسالار نداریم. جامعهای داریم که طبقاتی است، جامعهای داریم که سوسیالیستی است، جامعهای داریم که منافع جامعه عاید همه میشود، جامعهای داریم که اقلیتی بر اکثریتی حکومت میکنند. فکر میکنم این به مناسبات سرمایهداری در کشور ما برمیگردد.
در ادامه، شرکت کنندهی دیگری پرسید: آیا تا زمانی که دیه زن نصف مرد هست، جای این است که فریاد بزنیم شرایط کاری برابر میخواهیم؟ و اینکه فکر میکنم اگر مادران ایرانی طی برنامه طولانیمدت برای حفظ حقوق خویش آموزش ببیند شاید در آینده زنان و مردانی با حق برابر داشته باشیم، منظورم این است که خود ما زنها نیاز به پاکسازی ذهنی داریم.
شهلا انتصاری در پاسخ به این سوال توضیح داد: همانطور که در صحبتهایم گفتم وقتی از ظلم به زنان کارگر صحبت میکنیم، برای این است که به بخشی از زنان جامعه بپردازیم ولی این به آن معنا نیست که تا زمانی که مسأله اقتصادی جامعه، یا روابط سرمایهداری در جامعه تغییر نکرده است همچنان ساکت بنشینیم و هیچگونه فعالیت و مبارزهای نکنیم، کما اینکه فعالیت طبقات و اقشار مختلف مردها و زنان در هر عرصه، شغل و جایگاهی که هستند میتواند زمینهسازی برای تمرین و رشد دموکراسی در جامعه ما باشد. توضیح دادم اگر میخواهیم عدالت اجتماعی برقرار شود که عدالت اجتماعی همانا برابری جنسیتی چه در قوانین و چه در اقتصاد و اجتماع هست، در اثر از بین رفتن این روابط سرمایهداری است. ولی این نیست که من منتظر بنشینم که وضعیت طبقاتی جامعه حل شود، تا بعداً فعالیت کنم.
تلاش ما منجر میشود که وقتی تبادل تجربه میکنیم، اول خودمان آگاه شویم . دوم باعث میشود که در جامعه فرهنگسازی شود، ذهن و نگاه جامعه به مسایل آشنا شود، همان چیزی که الان در کردستان دوستمان توضیح دادند. سوم اینکه ما در جامعهای زندگی میکنیم که مشکل در دموکراسی و آزادی داریم و آزادی و دموکراسی هم یک شبه نازل نخواهد شد، ما نیاز داریم که این دموکراسی را تمرین کنیم و پرورش بدهیم تا بتوانیم به آن هدف نهایی برسیم. اینها مثل حلقههای زنجیر هستند که به هم مربوط هستند و در یک پروسه طولانی باید اتفاق بیفتد. من که زن هستم برای پیگیری مسایل قانونی و حقوقی زنان، کسی که کارگر است برای پیگیری سندیکا، یا یک معلم و پزشک برای حق و حقوق خودش در انجمن صنفی، و اینها در کنار هم میتواند به بهبود شرایط جامعه کمک کند.
سوال دیگری از امیر یعقوبعلی پرسیده شد که اگر چین هم نابرابری حقوقی کارگر را دارد، چه الگویی پیش روی ماست؟
امیر یعقوبعلی توضیح داد: آیا زمانی که جامعه بشری روابط بردهداری را کنار گذاشت، الگویی در مقابلش بود؟ زمانی بدون الگو شروع کرد. آیا اول در قسمتی از زمین اعلام کردند که ما دیگر بردهدار نیستیم و بعد همه آن را الگوی خود قرار دادند و حرکت کردند که بردهداری را لغو بکنند؟ اصلاً آیا تمامی تغییرات در دنیا براساس الگوهای حاضر و با مهندسی اجتماعی صورت میگیرد؟ آیا تغییرات قابل پیشبینی است؟ آیا نتایجشان قابل پیشبینی است؟ آیا میتوانیم بپرسیم زنان در دنیای سوسیالیستی فردا چه شرایطی دارند؟ اصلاً آیا میتوانیم این را بدانیم؟ فکر میکنم مشکل این نگاه اینجاست که فکر میکند اولاً تغییرات مهندسی شده است یعنی ما تصمیم میگیریم از نقطه «آ» حرکت کنیم و به نقطهی «ب» برسیم، حتماً از نقطه «آ» حرکت میکنیم و حتماً به نقطهی «ب» میرسیم. در حالی که در لحظهای که حرکت میکنید هم سوژه تغییر کرده هم ابژه. معنی ندارد که فکر کنیم از اینجا که حرکت کردیم همه چیز ثابت میماند تا ما به نقطهای که میخواهیم برسیم. چین الگوی جهان بهتری نیست، شوروی دیروز هم نبوده است، قطعاً از نظر بنده آمریکا هم نیست. جهان برابرتر، جهان انسانیتر نیازمند الگوهای موجود زمینی نیست، قطعاً زندگی در کشوری مثل سوئد، از زندگی در ایران مطلوبتر است، قطعاً مناسبات اجتماعی و اقتصادی در آنجا از اینجا انسانیتر است اما آیا مطلوب من کشوری مثل سوئد است؟ قطعاً ارزشهایی هست که برای کسانی که مدافع تغییر مناسبات هستند اولویت دارد اما آن ارزشها نیازمند الگوهایی قابل اشاره نیست، آن ارزشها در جاهایی بیشتر متحقق شده در اینجا کمتر. من به برابری انسانها اعتقاد دارم، در حالی که خودم باور دارم برابری صد درصد انسانها هیچوقت ممکن نیست، اما همیشه دارم به آن سمت حرکت میکنم. متحقق میشود یا نمیشود، نمیدانم. در زمانی که من زندهام متحقق میشود یا نه، نمیدانم. وظیفهام، کارم و فکر میکنم دلیل زندگی کردنم، تغییر وضعیت موجود به سمتی است که فکر میکنم ایدهآلم است و اصلاً برایم مهم نیست که چقدر آن متحقق میشود.
شهلا انتصاری در ادامه توضیحات یعقوبعلی بیان کرد:
یکی از فعالان محیط زیست که گشت و گذار فراوانی در کشورهای جهان داشت در پاسخ به اینکه کدام کشور را دیدید که مترقیترین قانون را دربارهی زنان داشته باشد، جواب دادند که اتحاد جماهیر شوروی سابق. دقیقاً در تمام عرصهها زنان و مردان با هم برابربودند.
زمانی که انقلاب اکتبر صورت گرفت در تمام محلهها دادگاههای خانواده با زنان قاضی و مشاورین زن گذاشتند که به زنها در مسایل خانواده کمک کنند. ولی زنها کتک میخوردند اما به دادگاهها مراجعه نمیکردند، ۱۵ تن از زنان مسئول آن دادگاهها در یک شب ترور شدند. چون زمینههای آگاهی و دموکراسی آماده نشده بود.
و پروین ذبیحی در ادامه افزود: در تکمیل گفتههای ایشان میگویم، ما با کردستان عراق همجوار هستیم که مدعی یک حکومت حداقل نیمهدموکراسی هستند، خیلی از فعالین زن در آنجا ترور شدند یا فرار کردند. به قسمت فعالین زن دفتر حزب کمونیست عراق حمله شد که چند نفر کشته شدند و خیلیها هم فرار کردند. ولی زمینه کار در آنجا خیلی بهتر از اینجاست. یکسری تحقیقات میدانی درباره مشکلات زنان انجام شده است. طبق تحقیقی که من کردم، و در کتاب «قربانیان ناموسپرستی» نوشته ساکار احمد، از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۲ آمار ۵۰۰۰ قتل ناموسی و زنان خودسوخته داده بود. اما در آماری که من نگاه کردم الان بیشتر از گذشته و در زمان صدام، قتل ناموسی یا خودسوزی رخ میدهد. مسأله این است که هنوز خیلی چیزها عوض نشده است.
در پرسشی دیگریکی از پرسشکنندگان بیان کرد: «فکر میکنم به ضرر جنبش باشد که تقسیمبندیهایی مثل جامعه سوسیالیستی، لیبرالیستی یا سرمایهداری انجام دهند، و جامعه ایران مشمول هیچ یک از این تعاریف نیست و با ملغمهای از هر کدام به یکسری اصول اسلامی میرسد، فکر میکنم با این تقسیمبندیها انشقاق ایجاد میکنند و وحدت را از بین میبرند و حمایت برخی افراد را از دست میدهند.»
زهره اسدپور به عنوان مجری این مراسم، در توضیح این مسأله بیان کرد که قطعاً مهمانها نظر خودشان را مطرح میکنند و در این جنبش، گرایشهای مختلفی وجود دارد. این گرایشهای متنوع در کمپین از مذهبی متعصب تا غیرمذهبی سکولار و از لیبرال تا مارکسیست هست. و این به نظر من نشانهی قدرت جنبش زنان هست که توانسته است تفکرات مختلف را جذب کند. و قطعاً مهمانان ما انعکاسدهنده نظرات کل جنبش زنان نیستند و نظرات شخصی خودشان را که نظرات بخشی از جنبش زنان هست ارایه میکنند. و این فرق جنبش با یک حزب یا سازمان است.
امیر یعقوبعلی در جواب یکی از مهمانان حاضر در مراسم که سخنان مطرح شده را دارای نگاه ایدئولوژیک میدانست، توضیح داد: فکر میکنم صحبت دربارهی کردستان هیچ نکتهی ایدئولوژیکی نداشت، بیان واقعیات کردستان بود. اگر نقدی به خود گفتهها هست، باید گفته شود. دربارهی زنان کارگر هم که خانم انتصاری صحبت کردند، باز در مورد ظلم مضاعفی است که به زنان کارگر میشود که لیبرالها هم به آن معتقدند، چه برسد به کسانی که خودشان را مارکسیست یا سوسیالیست میدانند. ممکن است بنده برچسب چپ داشته باشم و فکر نمیکنم در مورد بحث مردان فمینیست که صحبت کردم این موضوع را دخالت داده باشم و اگر دخالت هم داده باشم، به هر حال هیچ گفتاری خالی از بینشهای پیشینی نیست. من که نمیتوانم غیر ایدئولوژیک صحبت کنم ، نداشتن ایدئولوژی خودش یک ایدئولوژی است. ایدئولوژیزدایی یک ایدئولوژی است.
اما در مورد عدم دخالت در مسایل سیاسی توسط جنبش زنان؛ کار جنبش زنان، اجتماعی است چون پایهی آن اجتماعی است اما این به این معنی نیست که به سیاست کاری ندارد، نمیشود بگویید که فرد فرد، نظر سیاسی داشته باشید اما جمع که شدید مطالبه سیاسی نداشته باشید. هر کسی در هر نقطهای گفته جنبش زنان هیچ مطالبه سیاسی ندارد حرف اشتباهی زده، به نظر من از قضا بخش زیادی از مطالباتش سیاسی است. کمپین یک میلیون امضا، مطالبات حقوقی دارد. اینجا کسی هست که مدعی باشد این مطالبات حقوقی با ساختار سیاسی بیارتباط باشد. خیر، چرا که ساختار حقوقی از ساختار سیاسی منفک نمیشود، چون ساختار حقوقی از ساختار اقتصادی منفک نمیشود. به نظر من از قضا فرق جنبش با حزب این است که در جنبش، افراد با افکار و ایدئولوژیهای مختلف در کنار یکدیگر به صورت همبسته دنبال مطالبات مشخص میگردند، تا یک جایی با هم همراه هستند لحظهای که کمپین یک میلیون امضا تمام شد، عدهای ممکن است بگویند ما به مطالباتمان رسیدیم و تمام، اما بعضی بگویند نه این کف مطالبات ماست، حالا مطالبات دیگری داریم و ادامه خواهیم داد.
کمپین رشت
ارسال به
بالاترین
،
توییتر
،
فریندفید
،
فیسبوک
در همين بخش :
8 مارس روزی که نمی توان از ما دریغ کرد
با طلاق توافقی از حقارت و کتک و فحش رها شدم /گزارشی از دادگاه محلاتی: مریم مالک
تجمع مادران عزادار در رشت
تغییر ممکن است/ جلوه جواهری(26 روز پس از بازداشت کاوه مظفری)
گامهایی که با تزلزل نا آشنایند/ گرامی داشت چهلم ندا در رشت
ديگر بخش ها :
طرح یک میلیون امضا
|
مقالات
|
سایت نوشته ها
|
اخبار
|
گزارش كمپين
|
گفت و گو
|
علیه سکوت
|
كوچه به كوچه
|
نامه های شما
|
گزارش ویژه
|
گفتگو با اعضا
|
ویژه سالگرد کمپین
|
تصویر برابری
|
دل آرام علی
|
تریبون
|
مقالات
|
تاریخ شفاهی
|
خارج از چارچوب
|
کتابخانه
|
درباره کمپین
|
کمپین در شهرها
|
کمپین در بند
|
صدای تغییر
|
ویژه 22 خرداد
|
لایحه حمایت از خانواده
|
گالری
|
عشا مومنی
|
امیر یعقوبعلی
|
خدیجه مقدم
|
راحله عسگری زاده و نسیم خسروی
|
پروین اردلان،جلوه جواهری، مریم حسین خواه، ناهید کشاورز
|
زینب پیغمبرزاده
|
سعیده امین، سارا ایمانیان، محبوبه حسین زاده، ناهید کشاورز و همایون نامی
|
احترام شادفر
|
نسیم سرابندی زاده،فاطمه دهدشتی
|
وبلاگ مهمان
|
پرونده خرم آباد
|
دستگیری ها
|
مریم مالک
|
پرستو اللهیاری
|
مهرنوش اعتمادی
|
سمیه رشیدی
|
Other Languages
|
همراهان
|
«فراخوان کمپین ده روز با بهاره هدایت»
| English
|